معنی دزد خرده پا

حل جدول

دزد خرده پا

آفتابه دزد


دله دزد، دزد خرده پا

آفتابه دزد


خرده پا

کم سرمایه، کاسب دوره گرد


آفتابه دزد

دله دزد، دزد خرده پا


تاجر خرده پا

کاسب دوره گرد

لغت نامه دهخدا

خرده پا

خرده پا. [خ ُ دَ / دِ] (ص مرکب، اِ مرکب) آنکه سرمایه کم دارد. فقیر. کم بضاعت. تنگ سرمایه. مردم کم بضاعت از رعایا. (یادداشت بخط مؤلف). || آنکه بکارهای کوچک بپردازد. (یادداشت بخط مؤلف).


خرده خرده

خرده خرده. [خ ُ دَ / دِ خ ُ دَ / دِ] (ق مرکب) کم کم. رفته رفته.بتدریج. تدریجاً. اندک اندک. (یادداشت بخط مؤلف).


دزد

دزد. [دُ] (ص، اِ) ترجمه ٔ سارق است. (آنندراج). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق. (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران.که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت برد. آنکه پیوسته سرقت کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابن الطریق. ابن اللیل. (مرصع). أصوس. أطلس. أقطع. اءُمرط. خِمعِ. دانِق. دائص. دِعبِل دَعبَلَه. (منتهی الارب). سالوک. (ناظم الاطباء). شابرالمیزان. (منتهی الارب). شَص ّ. (دهار). صافِر. صُعلوک. صِلت. طُمسُل. طمل. عادی. عمُروط. فَتّان. قُراضِب. قِرضاب. قِرضابه. قُرضوب. قُطرُب. قُطروب. لص [ل ِ / ل َ / ل ُص ص]. لَصت. هِطل. هَیْرُدان. (منتهی الارب):
به مژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد
ابوسلیک گرگانی.
باز کرد از خواب زن را نرم و خوش
گفت دزدانند وآمد پای پش.
رودکی.
ایستاده دید آنجا دزد و غول
روی زشت و چشمها همچون دغول.
رودکی.
چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
همه چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال.
معروفی.
لابه شهری است به حدود نوبه نزدیکتر [از سودان] و مردمانی دزدند و درویش و همه برهنه. (حدود العالم).
سه حاکمکند اینجا یکباره همه دزد
میخواره و زن باره وملعون و خسیسند.
منجیک.
همه با حیزان حیز و همه با گیجان گیج
همه با دزدان دزد و همه با شنگان شنگ.
قریع الدهر.
رای سوی گریختن دارد
دزد کز دورتر نشست به چک.
حکاک.
بدان تا نباشد ز دزدان گزند
بمانید شادان دل و سودمند.
فردوسی.
به شب پاسبان را نخواهم بمزد
به راهی که باشم نترسم ز دزد.
فردوسی.
یکی مرد خونریز و بدکار ودزد
بخواهی ز من چشم داری بمزد.
فردوسی.
نریمان و گورنگ آن پهلوان
نکشته ست این دزد تیره روان.
فردوسی.
از بنا گوش تو سیم آمد و زر از رخ من
ای پسر زین سپس از دزد بود ما را بیم.
فرخی.
من چه سازم چه کنم زر مرا برده شمار
دزد رحمت نکند، دزد که دیده ست رحیم.
فرخی.
گفت کین مردمان بی باکند
همه همواره دزد و چالاکند.
عنصری.
باد همچون دزد گردد هرطرف دیباربای
بوستان آراسته چون کلبه ٔ تاجر شود.
منوچهری.
چو چیز خویش در دزدان سپاری
از ایشان بیش یابی استواری.
(ویس و رامین).
اگر چه دزد را دزدی بود کار
دروغش نیز هم گویند بسیار.
(ویس و رامین).
ز دزدان هر آن کس که پذرفت چیز
به دزدی ورا زود گیرند نیز.
اسدی.
چو خواهی که چیزی ندزدت کس
جهان را همه دزد پندار و بس.
اسدی.
دزد اگر عقل را به دزدی برد
لاجرم چون عقاب بر دار است.
ناصرخسرو.
گویند دزدی شبی به خانه ٔ توانگری بایاران خود به دزدی رفت. (کلیله و دمنه).
مال من دزد ببرد و دل من عشق ربود
وقت را زین دو یکی ماحضرم بایستی.
خاقانی.
دزدبیان من است هرکه در این عهد
برسمت شاعریش نام برآمد.
خاقانی.
خود دزدان با تو چون ستیزند
دزدان ز برهنگان گریزند.
خاقانی (از امثال و حکم).
یاﷲ العجب، عمال مال دزدو دزدان دژشکاف و خاینان خون ریز... از شفقت و مرحمت حضرت عظمی... به رحمت امیدوارند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 334).
دزدان، چو به کوی دزد جویند
در کوی دوند و دزد گویند.
نظامی.
دلم دزد و نظر آن دزد را دزد
عجب آن دزد و دزدافشار چون است.
مولوی (از آنندراج).
چو پیروز شد دزد تیره روان
چه غم دارد از گریه ٔ کاروان.
سعدی.
رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی
ای دزد آشکارا می بینم از نهانت.
سعدی.
به لشکرگهش برد و در خیمه دست
چو دزدان خونی به گردن ببست.
سعدی.
بدزدید بقال ازو نیم دانگ
برآورد دزد سیه کار بانگ.
سعدی.
دزدی به خانه ٔ پارسایی رفت. (گلستان سعدی).
می کند کار خرد نفس چو گردید مطیع
دزد چون شحنه شود امن کند عالم را.
صائب.
عشقت آمد پی دل بردن و درسینه نیافت
دزد از خانه ٔ مفلس خجل آید بیرون.
؟ (از امثال و حکم).
بنوالغبراء؛ دزدان که راههای مجهول نیک می دانند. (دهار). تلصّص، دزد شدن. تَهطلس، حیله و فریب کردن دزد در طلب. خَرب، دزد گردیدن. ذؤبان العرب، دزدان عرب و درویشان آنها. شِص ّ؛ دزد شوخ وچالاک. عَباقیه؛ دزد سخت دزدنده و مکار. قَفس، دزدان ترس و بیم دهندگان. لَطَاءَه؛ دزدان که نزدیک باشند از تو. لَغوس، دزد بسیار فریبنده. مِشمَش، دزد خارب.وَزّاب، دزد ماهر در دزدی. هَطلَس، دزد راه زن. أبناء الدهالیز، أبناء السکک، زقل، زواقیل، سراق، صعالیک، قرافصه، لصوز، لصوص، دزدان. (از منتهی الارب).
- امثال:
تخم مرغ دزد شتردزد میشود.
دزد آب گران می خورد. و رجوع به دزد مال گران می خورد در همین امثال شود.
دزد آمد و هیچ چیز نبرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
دزد از داروغه میترسد. (فرهنگ عوام).
دزد از دزدی فلانی می شود.
دزد اگر خرقه ٔ زاهد ببرد مغبون است. (امثال و حکم).
دزد بازار آشفته میخواهد، نظیر: من فرض اللص ضجهالسوق. (امثال و حکم).
دزد باش و مرد باش، مروت و جوانمردی در دزدی نیز ستوده است. (امثال و حکم).
دزد به دزد که میرسد چماق خود را می دزدد؛ همکاران را نگاه داشتن حرمت یکدیگر لازمه ٔ ادب باشد. (امثال و حکم).
دزد به دزد میزند خدا خنده اش می گیرد. (امثال و حکم).
دزد به دزد میزند، طریده (حرامی) به هردو.
دزد به دزد میزند وای به دزد آخری. (امثال و حکم).
دزد حاضر و بز حاضر. (امثال و حکم).
دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را. (از مجموعه ٔ مختصر امثال چ هند).
دزد دزد را می شناسد و نولی ولی را. (امثال و حکم). دزد دزد را می شناسد، همکار همکار را. (فرهنگ عوام).
دزد دیدم معاینه آدم، مثلی است کرمانی، که از گفتار ابلهی مشهور شده است. (امثال و حکم).
دزد راهی رود و صاحب کالاراهی. (از مجموعه ٔ مختصر امثال چ هند).
دزد که به دزد میرسد، تیر از چله ٔ کمان برمیدارد. (فرهنگ عوام).
دزد مال گران می خورد، غالباً آنکه مال او را دزدیده اند مال مسروق خود را بیش از آنکه هست می گوید. (یادداشت مرحوم دهخدا). غالباً صاحب مال مسروق در تعیین مقدار آن اغراق گوید. (امثال و حکم). و رجوع به «دزد آب گران می خورد» در همین امثال شود.
دزد مشتاق تر از صاحب کالا باشد.
دزدنادان (یا ناشی یا نابلد) به کاهدان می زند. (فرهنگ عوام).
دزدنگرفته پادشاه است. (جامع التمثیل).
دزد همیشه گرسنه است. (فرهنگ عوام).
دزد یک راه میرود و صاحب کالا هزار راه، نظیر: مال یک جا میرود ایمان هزار جا. (امثال و حکم).
دزدی که آخر شب میزند سر شب بزند. (فرهنگ عوام).
دزدی که جاسوس دارد به کاهدان نمی گریزد. (امثال و حکم).
دزدی که نسیم را بدزدد دزد است
در کعبه گلیم را بدزدد دزد است.
؟ (از امثال و حکم).
شریک دزد و رفیق قافله.
هرچه از دزد ماند؛ رمال برد. (جامع التمثیل).
- دزد افتادن، ریختن دزد در جایی بقصد غارت و تاراج. (آنندراج):
غم زمانه ز ما بیدلان ندارد رنگ
بسان دزد که در خانه ٔ گداافتد.
ابوطالب کلیم (از آنندراج).
- دزد بازار. رجوع به این تر کیب در ردیف خود شود.
- دزد بردن، دزدیده شدن چیزی. بردن دزد چیزی را. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دزدبرده، متاع مسروق. (آنندراج):
اگر دزدبرده برآرد نفیر
برد دست او شحنه ٔ دزدگیر.
نظامی (از آنندراج).
- دزدبگیر. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- دزدبگیری. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- دزد بمزد، دزد که در برابر دزدی و عمل سرقت مزد گیرد:
مزد خواهی که دل ز من بردی
ای شگفتی که دید دزد بمزد!
ابوسلیک گرگانی.
- دزد ترازو، آنکه سنگ کم داشته باشد و بدان سبب گویااز جنس چیزی می دزدد. (آنندراج):
بدعمل را دائم از نقصان مردم راحت است
سنگ کم دزد ترازو را نگین دولت است.
اثر (از آنندراج).
- دزدجو، دزدجوینده. تعقیب کننده ٔ دزد:
دزدان، چو به کوی دزد جویند
در کوی دوند و دزد گویند.
نظامی.
- دزد حنا، سفیدی که در دست و پا بعد از بستن حنا ماند. (غیاث). سفیدی که در دستها ماند بعد از بستن حنا و آن بسبب نقوش و خطوط دست بود، و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و قیل سفیدیی که وقت بستن حنا سهواً بماندو آن اکثر در فاصله های انگشتان بود. (آنندراج):
نظر بر رخ اوست از خط مرا
به شب روز دزدم چو دزد حنا.
وحید (از آنندراج).
کسی که بخت سیاهش مقدر از غیب است
به رنگ دزد حنا روسفیدیش عیب است.
فطرت (از آنندراج).
بی جا نمی شود دل در خون نشسته ام
دزد حنا ز دست به شستن نمی رود.
رفیع (از آنندراج).
می دهد از بیم عدلت رهزنان خود را بدست
کرده چون نقش نگین دزد حنا نام آشکار.
محمد سعید اشرف (از آنندراج).
هرکجا راهزنی برخیزد
با تو چون دزد حنا همدست است.
سلیم (از آنندراج).
تواند مردمک چون اشک خونین ریخت در پایش
که آن دزد حنا بر خلق راه گفتگو بسته.
تأثیر (از آنندراج).
از بیم پاس شحنه ٔ عدل تو از جهان
دزدحنا گریخته از دست گلرخان.
ابوتراب فتوت (از آنندراج).
- دزد خانگی، سارق از مردم خود خانه. دزدی که هم در خانه باشد. دزد خانه. (آنندراج). کسی که از اهل خانه و از افراد خانواده باشد و به دزدی در همان خانه مبادرت کند. (فرهنگ عوام):
سد راه مرگ نتواند شدن تن پروری
بهر دزد خانگی دیوار می باشد عبث.
ایما (از آنندراج).
- دزد خانه، دزدی که هم خانه باشد. دزد خانگی. (آنندراج):
در سینه هر چه بود سپردم به دست عشق
آری همین علاج بود دزد خانه را.
سلیم (از آنندراج).
- دزدخنده. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- دزد سر گردنه، راهدار. راهزن. که در معابر کوهستانی راهزنی و دزدی کند. که در گردنه ها به مسافران دستبرد زند.
- دزد شب، آنکه در شب به دزدی پردازد، و دربیت ذیل از مولوی کنایه است از خیالات فاسد یا ابلیس و عوامل او:
خواب مرده لقمه مرده یار شد
خواجه خفت ودزدِ شب بر کار شد.
مولوی.
- دزد شمع، ریشه که از گل شمع گرفتن بماند و آن هر طرف شمع که می افتدمی گدازد. (آنندراج).
- دزدمزد، گویا منظور مزد دزدی است:
ز دزدان مرا بس شده دزدمزد
که نارند بر من همی بانگ دزد.
نظامی.
- دزد و حیز، در تداول عامه بر مردم نادرست و ناپاک و هرزه اطلاق میشود.
- دزد و سِزّ، دزد و دزد قهار (در تداول عوام «سز» در مقام شدت دزدی و سارقی و کجی بکار رود).
- دله دزد، که چیزهای کم بها دزدد.
|| به صورت مزید مؤخر به معنی دزدنده آید، از «دزد»، ماده ٔ مضارع دزدیدن، صفت فاعلی مرکب ساخته می شود: آفتابه دزد؛ دزد اشیاء کم بهاء. روغن دزد؛ دزدنده ٔ روغن که دزد روغن باشد:
خواجه چون بندگان روغن دزد
در رهش حجره ای گرفته به مزد.
نظامی.
و نیز سخن دزد. شعردزد. کفن دزد. کمردزد. مضمون دزد. (از یادداشت مرحوم دهخدا). مال دزد؛ آنکه مال دیگران دزدد: یاﷲ العجب، عمال مال دزد... از شفقت و مرحمت حضرت عظمی... به رحمت امیدوارند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 334). || به معنی دزدی آید. (از آنندراج).
- دزد کردن، دزدی کردن:
جادوی چشم و هندوی خالت
می کند آشکار و پنهان دزد.
قاسم ارسلان (از آنندراج).
|| خونی و قاتل. || خائن و خیانتکار. (ناظم الاطباء). || یک سوی قاب بازی. (یادداشت مرحوم دهخدا).


خرده

خرده. [خ ُ دَ / دِ] (ص، اِ) ریزه هر چیز را گویند. (برهان قاطع). ریزه ٔ هر چیز از قبیل چوب و امثال آن. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). ریزه ٔ هر چیز از نان و امثال آن. کسره. (یادداشت مؤلف):
در عقل واجب است یکی کلی
این نفسهای خرده ٔ اجزا را.
ناصرخسرو.
جسته نظیر او جهان نادیده عنقا را نشان
اینک جهان را غیب دان زین خرده برپا داشته.
خاقانی.
گفت آستان خسرو و آنگاه عید نو
این حرف خرده ای است گران، خرد مشمرش.
خاقانی.
قصب بر رخ که گر گوشم نهانست
بناگوشم بخرده در میانست.
نظامی.
ما بدین خرده سر فروناریم
ما ز تو بیش از این طمع داریم.
؟ (از فرهنگ جهانگیری).
- خرده ٔ الماس، ریزه ٔ الماس:
کآن خوشترین نواله که از دست او خوری
لوزینه ای است خرده ٔ الماس در میان.
خاقانی.
- خرده ٔ انگِشت، خاکه ٔ زغال:
حربگاهش چو زنگیانی زشت
که ببیزند خرده ٔ انگشت.
عنصری.
- خرده ٔ پای،چهار پاره ٔ استخوان است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- خرده ٔ خانه، قماش. (مهذب الاسماء).
- خرده ٔ زر، براده ٔ طلا:
وگر خرده ٔ زر ز دندان گاز
بیفتد به شمعش بجویند باز.
سعدی.
- خرده ٔ زعفران، ریزه ٔ زعفران. کنایه از زردی است: و حراث ایام بر موضع لاله زارش خرده ٔ زعفران ریخته. (سندبادنامه).
- خرده ٔ دست، کاع: کاع، کناره خرده ٔ دست از سوی انگشت بزرگ. (بحر الجواهر).
- خرده ٔ شیشه، شیشه ٔ خرده، پاره های شکسته ٔ شیشه. (یادداشت بخط مؤلف).
- خرده ٔ مینا،ریزه ٔ شیشه:
گفتی که خرده ٔ مینا بر خاکش ریخته. (سعدی).
با «خرده » ترکیبات زیر نیز می آید که هر یک در لغت نامه علیحده ذکر شده اند: خرده بین، خرده بینی، خرده چین، خرده چینی، خرده خر، خرده خری، خرده دان، خرده دانی، خرده فروش، خرده فروشی، خرده کاری، خرده گیر، خرده گیری، خرده مُرده، خرده نان.
|| کمی. اندکی (یادداشت بخط مؤلف) چون: یک خرده صبر کن، اندکی صبر کن. توضیح: در این بیت سیدحسن غزنوی کلمه ٔ بی خردگی بمعنای بی ادبی آمده است:
به پیش رأی او خورشید را بی خردگی باشد
اگر تا دامن محشر گریبان سحر گیرد.
سیدحسن غزنوی.
- خرده گرفتن، نکته گرفتنی را گویند که برگفتگوی مردم گیرند و کنند. (برهان قاطع). نکته گرفتنی بر قول و فعل کسی و چنین کس را خرده بین و خرده دان و خرده گیر گویند. (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری): و بهر کسی آن نویسد که اصل و نسب و ملک و ولایت و لشکر و خزینه ٔ او بر آن دلیل باشد الا بکسی که در این باره مضایقتی نموده باشد و تکبری کرده و خرده ای فروگذاشته و انبساطی فزوده که خرد آن را موافق مکاتبت نشمرد. (چهارمقاله ٔ عروضی). رجوع به خرده گرفتن شود:
یکی خرده بر شاه غزنین گرفت
که حسنی ندارد ایاز ای شگفت.
سعدی (بوستان).
وه که گر با دوست دریابم زمانی ماجرا
خرده ٔدیگر حریفان را غرامت من کشم.
سعدی (خواتیم).
نگیرد کسی خرده بر ناتمام
که از آتش ایمن بود عود خام.
امیرخسرودهلوی.
ور بمستی ادبی گوش نداشت
خرده زو نیست و گمرهست یکسر.
ابن یمین.
|| پولهای کوچک و کم ارز. نقد مختصر از زر و سیم و غیره. (یادداشت بخط مؤلف): گفت آن خرده که با کدخدایش حسن گسیل کرده... حال آن چیست، علی گفت... اگر رای عالی بیند مگر صواب باشد که معتمدی بتعجیل برود و آن خزانه بیارد. (تاریخ بیهقی).
تراش کرده بوی آرزوی زر دوهزار
درست و نیمه برون از قراضه و خرده.
سوزنی.
قلم راست کرده در پس گوش
چشم بر خرده ٔ کسان چون موش.
اوحدی.
چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطهاداد سودای زراندوزی.
حافظ.
|| هر چیز یا موجود کوچک، و بحذف موصوف بر کودک و طفل و بچه اطلاق شده است. (یادداشت بخط مؤلف):
کام من خشک و خردگان مرا
می نیاساید آسیای گلو.
سوزنی.
|| شراره ٔ آتش را گویند. (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). شراره ٔ آتش برای گیراندن آتش. (یادداشت بخط مؤلف):
بخرده توان آتش افروختن
پس آنگه درخت کهن سوختن.
سعدی (بوستان).
|| خس و خاشاک و امثال آنرا نیز گفته اند. || قوس و قزح. || دندان. || جایی را گویند از دست و پای ستوران که چدار و بخاو بر آن گذارند. (برهان قاطع). بالای سم ستوران که براو شکال نهند و به این مناسبت شکال گاه نیز گویند. (از انجمن آرای ناصری): و استخوان رسغ هشت پاره است و رسغ را بپارسی خرده گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). الاباض، حبل یشد به رسغ ید البعیر الی عضده، وآن رسنی است که بدان خرده ٔ دست و زانوی شتر بندند:
سرین و گردن و پشت و برش مسمّن
میان و خرده ٔ پای و رخش مضمّر.
مسعودسعد.
|| کنایه از دقیق و باریک هم هست چه خرده بین، باریک بین را گویند. (برهان قاطع). دقیقه. (یادداشت بخط مؤلف): خرد خرده دان و هرکه را این خرده بروی پوشیده باشد فرق نتواند کردن میان نشانهای بحران و نشانهای مرگ. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
در کان ز شرم ْ چشمه ٔ یاقوت سرخ شد
وین خرده ای است نیکو خاطر بر این گمار
زیرا که کوه مادر او بوده او ندید
مر کوه را سزای کف راد تو یسار.
مسعودسعد.
یک خرده یادم آمد و آن نیک خرده ایست
شاید که در سخن کنم این خرده را بیان.
مسعودسعد.
عزم ترا که تیغ نخوانیم خرده ایست
زیرا که تیغ تیز فراوان کند خطا.
مسعودسعد.
|| عیب و گناه. (برهان قاطع) (از شرفنامه ٔ منیری) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). گناه صغیره. (یادداشت بخط مؤلف):
بغفلت گر ز خاقانی گناهی در وجود آید
به استغفار آن خرده بزرگی عذرخواه آمد.
خاقانی.
جوان هوس او درربود و هر دو خرده در میان نهادند و شرم و حجاب برداشتند. (سندبادنامه).
رکنی ِ تو رکن دلم را شکست
خردم از آن خرده که بر من نشست.
نظامی.
گفت بدین خرده که دیر آمدم
روبه داند که چو شیر آمدم.
نظامی.
دهانم گر ز خردی کرد یک ناز
بخرده در میان آوردمش باز.
نظامی.
بر خود گیرند خرده هر دم
در عشق تو جان خرده دانان.
عطار.
بداندیش بر خرده چون دست یافت
درون بزرگان به آتش بتافت.
سعدی (بوستان).
بیک خرده مپْسند بر وی جفا
بزرگان چه گفتند خذ ما صفا.
سعدی (بوستان).
جفا مکن که بزرگان بخرده ای ز رهی
چنین سبک ننشینند و سرگران ای دوست.
سعدی (بدایع).
اگر سری برود بیگناه در پایی
بخرده ای ز بزرگان نشاید آزردن.
سعدی.
|| (اِخ) نام نسکی است از جمله ٔ بیست ویک نسک کتاب زند یعنی قسمتی است ازجمله ٔ بیست ویک قسم کتاب مذکور چه نسک بمعنی قسم است، و بعضی گویند خرده ترجمه ٔ کتاب زند است که آنرا پازند خوانند. (برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). تفسیر زند ساخته ٔ زرتشت که آنرا پازند نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری). تفسیر پازند است. (صحاح الفرس). خرده تفسیر اجزای پازند است و ایارده تفسیر جمله ٔ پازند است. (از فرهنگ اسدی):
ببینم آخر روزی بکام دل خود را
گهی ایارده خوانم شها گهی خرده.
دقیقی.


خرده فروشی

خرده فروشی. [خ ُ دَ / دِ ف ُ] (حامص مرکب) عمل خرده فروش. مقابل عمده فروشی.
- کار خرده فروشی، عمل خرده فروشی کردن.

فرهنگ عمید

خرده پا

ویژگی کاسب کم‌بضاعت، دوره‌گرد، و کم‌مایه، کم‌درآمد،
نوپا،


خرده

ریزۀ هر‌چیز،
مقدار کم و اندک از چیزی،
(صفت) کوچک،
پول خُرد، سکه،
[قدیمی] شرارۀ آتش،
نکته،
[قدیمی، مجاز] نکته،
[قدیمی، مجاز] عیب، خطا،
* خرده گرفتن: (مصدر لازم) [مجاز] عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی: انوری بی‌خردگی‌ها می‌کند / تو بزرگی کن بر او خرده مگیر (انوری: ۲۴۰)،

فرهنگ فارسی هوشیار

خرده خرده

اندک اندک بتدریج رفته رفته ((بچه های خرده خرده همه شیرینی ها را خوردند))

گویش مازندرانی

دزد

دزد

تعبیر خواب

دزد

دزد در خواب یا دوست است یا مهمان است و یا مسافر و از این سه خارج نیست. در خواب های ما آنچه دزد می دزدد مهم نیست و هیچ تعبیری ندارد بلکه برداشت ما از دیدن دزد اهمیت دارد و تعابیر مختلفی به وجود می آورد. در علم تعبیر ترس نیز شادی است. یک صاحب خانه وقتی در خانه خویش با دزد رو به رو شود می ترسد. این ترس فطری است و در خواب شادی تعبیر می شود و عینا حالتی است که ما از مشاهده یک دوست فراموش شده، یک مسافر از راه رسیده یا دیدار یک مهمان عزیز احساس می کنیم. اگر در خواب دیدید دزدی به خانه شما آمده مهمانی برای شما می رسد یا مسافری می آید. اگر مسافری در راه دور ندارید منتظر مهمان نا خوانده باشید. اگر به شما خبر دادند که دزد آمده از دوستی به شما خبر می رسد و یا نامه ای دریافت می کنید به هر حال در خواب دزد بد نیست بر خلاف بیداری که از دزد متنفریم.
تعبیر خواب دزدی کردن
اگر در خواب ببینیم که دزد پول های ما را غارت و چپاول کرد، از غم و غصه رهایی می یابیم. اگر ببینیم که پول های دیگری را می دزدند، آن شخص از اندوه رهایی می یابد. اگر چپاول به جز پول، ربودن وسایل آسایش یا کار کسی باشد، رسیدن ناراحتی به آن شخص تعبیر می شود.

تعبیر خواب دزد ابن سیرین
محمد ابن سیرین می گوید: اگر ببیند مال و نعمت کسی را به تاراج برد، دلیل که آن کس را غم و اندوه و زیان رسد، به قدر آن که از وی برده بود.
جابر مغربی می گوید: اگر ببیند لشگر اسلام دیار کفر را غارت کردند، دلیل که کافران را مصیبت رسد. اگر بیند لشگر کفر دیار اسلام را غارت کردند، دلیل که اندوهی به اسلام رسد.
امام صادق (ع) می فرماید: دیدن غارت به خواب بر چهار وجه است:
جنگ کردن،
زیان مال،
غم و اندوه،
نرخهای ارزان.
تعبیر خواب دیدن دزد چیست
دزد: ترس ما از اینکه مبادا چیزی را از دست بدهیم یا آنچه را بدست آورده‌ایم از کفمان برود، آرزوهای ناشناخته، تمایل به گرفتن از مال دیگران، درگیری با اراده.
از دست دادن چیزهایی که برایمان ارزشمند بوده‌اند. شاید به از دست رفتن زمان، انرژی و محبت ارزشمند شما به دلیل بی توجهی و بی احتیاطی شما و یا به دلیل روابط عاطفی شما با دیگران اشاره کند. شاید شما دزدی هستید که انرژی و زمان شخص دیگری را از او می‌گیرید. این تصویر در رویا همچنین ممکن است به احساس آزردگی یا خشم شما اشاره کند.
تعبیر خواب دزد گرفتن
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: تعبیر خواب دزد یا دوست است یا مهمان است و یا مسافر و از این سه خارج نیست. در خواب‌های ما آنچه دزد می‌دزدد مهم نیست و هیچ تعبیری ندارد بلکه برداشت ما از تعبیر خواب دیدن دزد اهمیت دارد و تعابیر مختلفی به وجود می‌آورد. در علم تعبیر ترس نیز شادی است. یک صاحب خانه وقتی در خانه خویش با دزد رو به رو شود می‌ترسد بنابراین از دیدار یک دوست قطعاً شاد و خوشحال می‌شود. اگر در خواب دیدید دزدی به خانه شما آمده مهمانی برای شما می‌رسد یا مسافری می‌آید. اگر مسافری در راه دور ندارید منتظر مهمان نا خوانده باشید. اگر به شما خبر دادند که دزد آمده از دوستی به شما خبر می‌رسد و یا نامه ای دریافت می‌کنید به هر حال در خواب دزد بد نیست بر خلاف بیداری که از دزد متنفریم.
تعبیر خواب دزدیده شدن
تعبیر خواب دزد نشانه بیماری، کمبود و یا ناراحتی جسمانی است.
اگر در خواب دزد سیاه پوستی را مشاهده کردید. شما زا ناحیه صفرا رنج می‌برید.
اگر در خواب پوست دزد به رنگ سرخ بود بیماری مربوط به خون شخص بیننده خواب است.
یوسف نبی علیه السلام گوید: تعبیر خواب دیدن دزد فتنه بود.
مؤلف کتاب جامع بانک تعبیر خواب گوید: همیشه وقتی دزد وارد خانه کسی می‌شود به دنبال اشیاء گرانقیمت مانند طلا واز این قبیل می‌گردد. در خواب طلا معنی غم واندوه دارد پس کسی که این‌ها را بدزدد به یقین دوست ما خواهد بود. چون دوست است که از ما غم و ناراحتی را دور می‌کند.
تعبیر خواب فرار کردن از دزد
آنلی بیتون می‌گوید: اگر خواب ببینید دزدها در جستجوی شما هستند، دلالت بر آن دارد که دشمنان خطرناکی با شما رقابت می‌کنند، در حشر و نشر خود با دیگران نهایت احتیاط را به خرج بدهید.
تعبیر خواب دزدی کردن از خانه
اگر خواب ببینید دزدی مشغول سرقت چیزی است، نشانه عقده‌ها و کمبودهای روانی و بداقبالی شماست.
اگر خواب ببینید متهم به دزدی چیزی شده‌اید، نشانه آن است که تعبیری خطا از رفتار شما می‌کنند و این امر باعث آزار شما می‌شود. اما بعد به این نکته پی خواهید برد، که این سوء تعبیر به نفع شما تمام خواهد شد.
اگر خواب ببینید کسی را متهم به دزدی کرده‌اند، علامت آن است که در اثر استدلالی شتابزده باکسی درگیر خواهید شد.
اگر خواب ببینید دزد هستید و مأموران در تعقیب شما هستند، نشانه آن است که درگیر روابط اجتماعی نامطلوبی خواهید شد.
اگر خواب ببینید دزدی را تعقیب می‌کنید یا او را دستگیر می‌سازید، نشانه آن است که بر دشمنان خود چیره می‌شوید.
تعبیر خواب گرفتن دزد در خانه
دیشب خواب دیدم دزدی را که در حال جمع آوری وسایل خونه بود غافلگیر کرد و دستگیر کردم چه تعبیری دارد؟که البته در این زمینه چند استثنا وجود دارد که در ادامه ی مطلب به ان خواهیم پرداخت
ابن سیرین می گوید اگر دزدی را در در حین دزدیدن و در منزل خود گرفتید دلیل بر افزایش روزی مال و نعمت است اگر کسی در خواب ببینید دزد به او آسیبی میرساند دلیل بر اینکه از یکی از خویشاوندان نزدیک خود ضربه خواهی خورد.
تعبیر خواب دزدیده شدن ماشین
بطور کلی اکثر معبران صاحب نظر تعبیر خواب دزد زدن به خانه را خوب دانسته اند و میتوان گفت دیدن این خواب بیشتر حاکی از مال و فراوانی نعمت است جوانی به نزد معبری بزرگ رسید و خواب خود را اینگونه بازگو کردن سپیده دم خواب دیدم که دزدی به خانه ی ما حمله کرده است و مشغول غارت اموال و وسایل خانه است در این حین با چماقی که در گوشه ی حیاط بود و البته با ترس فراوان چند ضربه ی شدید به سر و بدن دزد وارد کردم و شروع به خون ریزی کرد در همین حین بود که از خواب بیدار شدم به یاد دارم که با این کارم تمامی همسایه ها نیز به دور خانه ی ما جمع شده بودند؟ای شیخ خواب من چه تعبیری میتواند داشته باشد ایشان پاسخ دادند مژده بده که بزودی تو صاحب کار مال و مکنت خواهی شو و خواب این جوان را دلیل بر رزق و روزی دانستند در خواب های ما آنچه دزد می دزدد مهم نیست و هیچ تعبیر ی ندارد بلکه برداشت ما از تعبیر خواب دیدن دزد اهمیت دارد و تعابیر مختلفی به وجود می آورد. در علم تعبیر ترس نیز شادی است. یک صاحب خانه وقتی در خانه خویش با دزد رو به رو شود می ترسد. این ترس فطری است و در خواب شادی تعبیر می شود و عینا حالتی است که ما از مشاهده یک دوست فراموش شده، یک مسافر از راه رسیده یا دیدار یک مهمان عزیز احساس می کنیم. اگر در خواب دیدید دزدی به خانه شما آمده مهمانی برای شما می رسد یا مسافری می آید. اگر مسافری در راه دور ندارید منتظر مهمان نا خوانده باشید. اگر به شما خبر دادند که دزد آمده از دوستی به شما خبر می رسد و یا نامه ای دریافت می کنید به هر حال در خواب دزد بد نیست بر خلاف بیداری که از دزد متنفریم.
تعبیر خواب دزد گرفتن: جمع صمیمی خانواده یا دوستان دوباره گرم خواهد شد.
فرقی نمی کند دزد ماشین، دزد خانه و کفش، یا طلا و فرش و مغازه، لباس، وسایل منزل و ……، تعبیر خواب دیدن دزد نشان از دوست، مهمان مسافر، یا شاید هم خوانواده تان چشم انتظار شما باشند.
تعبیر خواب دیدن دزد قاتل: خانواده ی شما نگران و چشم انتظار شما هستند. با اقوام نزدیک، پدر، مادر، برادر، خواهر و….. مهربان باشید.
تعبیر خواب دزد در حال فرار: خانواده یا یکی از دوستانتان کمی از شما دلخور شده است.
اگر در خواب کسی به شما تهمت دزدی زد تعبیرش این هست که در بیداری در کارهایتان سست اراده هستید. سعی کنید اراده تان را بالا تر ببرید.
تعبیر خواب حمله کردن دزد و کتک خوردن از دزد: کادو یا سوغات یا خبر خوشی از خانواده یا دوستان به شما خواهد رسید.
تعبیر خواب دیدن دزد مسلح: برای شما اتفاق عجیب و خوشایندی به زودی خواهد افتاد. دست از تلاش بر ندارید.
تعبیر خواب دزد در خیابان: دوستی قدیمی را خواهید دید.
اگر دیدید که دزد شده اید (خودم دزدی کنم): یا در دنیا حرص زیادی مال و منال و … می زنید یا در کارهایتان مسیری را اشتباه می پیمایید یا خدایی ناکرده ممکن است خواسته یا ناخواسته حرام وارد مال شما شده باشد.
محمدبن سیرین گوید: اگر بیند که قاضی یا سلطان دست او ببریدند، دلیل که برادر یا خواهر او بمیرد. اگر هر دو دست خویش بریده بیند، دلیل که از کسب و کار و مراد خویش باز ماند. اگر بیند که به یک دست دست دیگر را باز می کرد، دلیل است بر کسب خود ظلم و بیداد کند. اگر بیند که دست خویش را به کار می بُرد، دلیل که او را دل به هوای کسی مشغول شود. اگر بیند که کفهای دست بر هم می زند، دلیل که با کسی پیوندد یا کسی را به نکاح آورد. اگر بیند که در شهر وی، یکی را بیاوردند و دست او را ببریدند، و دیگری را به دار زدند، دلیل که امیر آن شهر معزول شود و دیگری به جای ان نشنید. اگر بیند که دست او شل شده، دلیل که برادر یا انباز او را باز دارند و در شغلهای او خلل افتد. اگر بیند که همچون چهارپایان به چهار دست و پای همی رفت، دلیل که حاجتی محال جوید و به دشواری برآید. اگر بیند که هر دو دست او می لرزید، دلیل است که از کسب فروماند. اگر بیند که دست او مادرزاد خشک است، دلیل کند که از صدقه دادن و کار خیر بازماند.
ابراهیم کرمانی گوید: اگر بیند که چپ شده است و کارها به سمت چپ می کرد، دلیل که کارهای پوشیده کند و حاجتش روا شود، خاصه که کارزار به دست چپ کند. اگر بیند که دست ها را به سوزن نیل کرده است، دلیل که همتش بر تعلیم علم و دانش است و بلندی حال. اگر بیند که دستش بریده گردید و ندانست که دست راست است یا چپ، دلیل است او را مصیبتی رسد، از مرگ برادر یا فرزند یا انباز اگر بیند که دست او بزرگتر یا قوی تر از آن شد که است، دلیل است بر قوت احوال آن کسان که یاد کرده شد. اگر بیند که چون دستش بریده شد قرآن می خواند، دلیل است که دست از عصیان بازدارد و حرام نکند و راه خیر کند و بعضی از معبران گویند: دست بریدن در خواب، دلیل بر عمر دراز و عیش خوش کند. اگر بیند که دست راست او ببریدند از بهر گناه، دلیل که دروغگو و بی امانت است.
جابر مغربی گوید: اگر بیند که دست خویش را چون چنبر درگردن کرده است، دلیل که کردار نیک و نماز و طاعت کند و حج و غزا کند و خیرات بجا آورد. اگر بیند که دست او را از جائی کوتاه کردند، دلیل است مقصودی که دارد بر می آید از کسی که از او یاری خواهد. اگر بیند که دست او کوتاه و پا دراز شد و از ترکیب و حال خویش بگشت، دلیل بر فسادِ پیشه و منفعت وی کند. اگر بیند که پادشاهی دست راست او ببرید، دلیل است سوگندش دهند و سوگند دروغ کند. اگر بیند که دستش از تن او تحویل کرد به بدن پیغمبری، یا کسی از اهل زهد و صلاح، دلیل است حق تعالی او را هدایت دهد، یا کسی بر دست او توبه کند و به خدای تعالی باز آید، همچنان که بر دست پیغمبران و زاهدان توبه کنند. اگر بیند که دستش تحویل کرد به تن پادشاهی، اگر آن پادشاه مصلح و دیندار است، دلیل بر خیر و صلاح دین کند. اگر آن پادشاه مفسد و بی دین است، دلیل بر شر و فساد دین کند. اگر بیند که یک دست و ی دراز شد، دلیل است بر قوت حال و بدانچه طلب همی کند و به امیدی که دارد برسد. اگر بیند که به هر دو دست می رفت، دلیل است در کار خویش اعتماد نماید و معبران گویند: از خویشان منفعت یابد. اگر بیند که دست با او سخن گفت، دلیل که معیشت او نیکو است. اگر بیند بر هر دو دست خویش مروارید بسته داشت، دلیل است جمله قرآن ظاهر بخواند.
اسماعیل بن اشعث گوید: اگر بیند دستش چون دست سلطان شده است، بزرگی و پادشاه یابد. اگر بیند دست راست او دراز شده است، دلیل که دولتش زایل شود. اگر بیند که دست ها را با اشنان می شست، دلیل است که ازخیر او ناامید شود، آن که امید دارد. اگر بیند جانوری که به تاویل نیک باشد از سوی دست چپ او آمد و به سوی راست بیرون شد، یا بیند از سوی دست راست آمد و به چپ بیرون شد، دلیل که غم و اندوه از او زائل شود و عاقبت کارِ وی محمود است. اگر آن جانور به تاویل بد است، تاویل خواب به خلاف این است. اگر بیند دست راست او خشک شد، دلیل بر فساد صحت او کند. اگر بیند که دست کسی را به دست گرفته یا دست در گردن کسی در آورد و ندانست آن کس زنده است یا مرده، دلیل است عمر او دراز است. اگر بیند که از دست مشرکی، دست اورنجن سیمین کرد، دلیل است مشرکی بر دست او مسلمان شود.
تعبیر خواب دزد زدن به مغازه
آنلی بیتون: اگر خواب ببینید دزد خانه یا محل کار شما را زده است، نشانه آن است که به شهرت اجتماعی شما حمله می‌شود و شما با شجاعت از حیثیت خود در مقابل دیگران دفاع خواهید کرد.

معادل ابجد

دزد خرده پا

827

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری